ولایت در قران کریم

سوره مبارکه توبه

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ الَّذِينَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ(1)

فَسِيحُواْ فىِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكمُ‏ْ غَيرُْ مُعْجِزِى اللَّهِ  وَ أَنَّ اللَّهَ مخُْزِى الْكَافِرِينَ(2)

عياشى از حضرت صادق روايت كرده فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ابو بكر را طلبيده و آيات اوليه سوره برائة را باو داد و فرمود بمكه رفته و روز عيد قربان در منى بمردم ابلاغ كند همينكه أبو بكر حركت نمود جبرئيل بر پيغمبر نازل شده گفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيات مزبور بايد بوسيله يكى از نزديكترين افراد بخودت يعنى على بمردم مكه ابلاغ شود پيغمبر شخصى را براى برگردانيدن أبو بكر فرستاد و در منزل روحه باو رسيد و با خود نزد پيغمبر آورد و پيغمبر آيات را از أبو بكر گرفت و فرمود خداوند امر فرموده آيات را يا خودم يا كسى كه مانند خودم از اهلبيت من كه على باشد بمردم مكه برساند از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن امر كرد از جانب خدا بمردم مكه ابلاغ كنم كه عريان و برهنه بطرف كعبه نروند و مشركين بدانحال نزديك مسجد الحرام نشوند از اين سال ببعد و آيات اوليه سوره برائه براى آنها قرائت كردم كه خداوند حلال فرمود مشركين پس از حج آنسال تا چهار ماه آزاد باشند و باوطان خود برگردند و پس از مدت مهلت مقرره آنها را هر كجا ديده شوند بقتل برسانند.

وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ النَّاسِ يَوْمَ الحَْجّ‏ِ الْأَكْبرَِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى‏ءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ  وَ رَسُولُهُ  فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيرٌْ لَّكُمْ  وَ إِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيرُْ مُعْجِزِى اللَّهِ  وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(3)

از حضرت على بن الحسين زين العابدين عليه السّلام در ذيل آيه وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ روايت كرده فرمود اعلان كننده در روز حج اكبر امير المؤمنين عليه السّلام بود.

و در حديث ديگر است امير المؤمنين عليه السّلام فرمود من اول كسى بودم كه در روز

عيد قربان و حج اكبر ميان مردم و مشركين اعلان نمودم.

عياشى از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود سوگند بخدا براى جدم امير المؤمنين عليه السّلام در قرآن اسامى بسياريست و مردم آنها را نميدانند اصحاب حضورش عرض كردند كدام است آن اسامى؟ فرمود از جمله آنها اذان است و آيه را تلاوت نمودند سپس فرمود بخدا قسم اعلان كننده از طرف خدا و رسول او امير المؤمنين عليه السّلام بود در موقف كه در روز حج اكبر صدا زد ايمردم از امروز ببعد حق نداريد عريان طواف خانه بجا آوريد و مشركين بعد از اين نبايد داخل مسجد الحرام بشوند.

پيره مرديكه تصديق گفتار او را نموديد؟ فرمود برادرم خضر بود سخنان او صحيح است چه نخستين جانشين خدا در زمين آدم است چنانچه ميفرمايد إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً دوم هرون است ميفرمايد از قول موسى يا هارون اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ سوم داود است كه ميفرمايد در قرآن يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ خليفه چهارم پروردگار تو هستى خداوند اين آيه را در باره جنابت نازل كرده و ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ ايعلى وصى و جانشين و وزير من تو باشى.

 موفق بن احمد (يكى از بزرگان عامه است) از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه روز جنگ خيبر پرچم سپاه را بدست على عليه السّلام داد و در اثر آن خداوند بواسطه آنحضرت فتح و فيروزى را نصيب مسلمين فرمود و روز غدير خم على را بروى دست مبارك بلند كرد و فرمود ايمردم بدانيد و آگاه باشيد كه على بن أبي طالب آقا و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه است منزلت او نسبت بمن مانند منزلت هرون است بموسى من جهاد ميكنم با كفار بدستور تنزيل قرآن و على جهاد كند با آنها طبق تاويل قرآن على حبل اللّه است بيان كند براى اين امت اشتباهات آنان را، امام و پيشواى خلق است بعد از من، در باره او نازل شده آيه و أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ، پيروى كند از سنة و طريقه من، نخستين كسى باشد كه از قبر بيرون آيد و بمن ملحق شود كنار حوض كوثر و با من و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام داخل بهشت گردد خداوند وحى فرموده بر من فضيلت على را براى مردم بيان كنم و بآنها برسانم امر پروردگار را در باره على بعضى از شما مردم بغض و عداوت او را در دل نگاه داريد و بعد از من آنها را آشكار كنيد اى مردم از خدا بترسيد و در حق على و فرزندانش ظلم و ستم روا مداريد و كينه او را در دل جاى ندهيد همانا من دوستم با دوستان على و دشمنم با دشمنان او پس از آن پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گريه بسيار نمود مردم سبب گريه آنحضرت را سؤال نمودند؟ فرمود جبرئيل نازل شد و خبر داد كه شما مردم پس از من در حق على ستم كنيد و او را از حقش منع نمائيد على و فرزندانش را بقتل رسانيد و ظلم و ستم در حق فرزندانش ادامه دارد و از بين نرود تا زمانى كه قائم عليه السّلام ما قيام كند گويا مشاهده ميكنم كه بلاد و شهرستانها تغيير كرده و بندگان خاص خدا ضعيف و ناتوان گشته‏اند و مردم ظهور از فرج مأيوس شده‏اند آن هنگام است كه قائم ظهور كند اسم او اسم من است و از فرزندان دخترم فاطمه عليه السّلام ميباشد قدرى گريه آنحضرت آرام گرفت سپس فرمود ايمردم بشارت ميدهم شما را بظهور فرج همانا وعده پروردگار راست است و هرگز تخلف نميكند.

 از معوية بن عمار روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام روز حج اكبر چه روزيست؟ فرمود روز عيد قربان است و حج اصغر عبارت از عمره است و حج اكبرش گفتند براى آنكه در آنسال مؤمن و كافر طواف نمودند و بعد از آن كفار ممنوع شدند از وارد شدن بمسجد الحرام.

وَ إِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فىِ دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئمَّةَ الْكُفْرِ  إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ(12)

عياشى در آيه وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ «1» از حنان بن سدير روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود جمعى از اهالى بصره نزد من آمده و از طلحه و زبير پرسش نمودند، بآنها گفتم طلحه و زبير دو پيشواى كفر بودند زيرا روزى كه امير المؤمنين عليه السّلام در جنگ جمل و در برابر لشگر كفر مردم بصره صف آرائى نموده بودند باصحاب خود فرمود در جهاد با اين قوم شتاب ننمائيد تا من با آنها اتمام حجت كنم و در پيشگاه خداوند ميان ما و آنها عذرى نباشد در برابر اهالى بصره تشريف آورده فرمود اى مردم بصره آيا من در حكمى جور و ستم كرده‏ام؟ گفتند خير مجددا فرمود آيا بر خلاف قسم و سوگند رفتارى نموده‏ام؟ جواب دادند خير باز پرسيدند آيا مرا مايل بدنيا ميدانيد گفتند نه فرمودند آيا براى خود و اهل بيت خويش چيزى را ترجيح و اختصاص داده‏ام كه شما از آن محروم مانده‏ايد؟ پاسخ منفى دادند فرمود آيا حدود خدا را در بعضى‏

__________________________________________________

 (1) على بن ابراهيم در ذيل آيه وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ روايت كرده كه اين آيه در حق اصحاب جمل نازل شده و امير المؤمنين (ع) در جنگ جمل فرمود بخدا قسم من با اين مردم عهد شكن جهاد نميكنم مگر بر طبق مضمون آيه قرآن كه ميفرمايد وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ تا آخر آيه و نيز در خطبه زهرا فرمود بخدا قسم پيغمبر اكرم (ص) از من عهد گرفت تا پس از وى با ناكثين و مارقين و قاسطين جهاد كنم و نبايد امر و فرموده پيغمبر را ضايع ساخته و مخالفت نمايم.

راكد و معطل گذارده و در پاره‏اى اجرا نموده‏ام؟ عرض كردند خير فرمود پس چرا بيعت مرا شكسته و به ديگران پيوسته‏ايد لا جرم شما مردمى كافر بوده و بر طبق صريح فرموده قرآن و فحواى آيه وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ با شما جهاد و كارزار خواهم كرد و بياران خويش فرمان جهاد داد و فرمود بآن خدائى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را براستى مبعوث برسالت فرموده اهل بصره مصداق حقيقى اين آيه ميباشند و از زمانى كه اين آيه نازل شده تا امروز بمضمون اين آيه جهاد نشده كه اينك شما بجهاد ميپردازيد.

قَتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يخُْزِهِمْ وَ يَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ(14)

ابى الاعزيمنى روايت كرده گفت در جنگ صفين ايستاده بودم مشاهده كردم عباس بن ربيعة بن حارث بن عبد المطلب غرق در اسلحه ايستاده بود ناگاه شخصى از اهل شام او را بمبارزه طلبيد با شامى مقابل و شمشير ميان آنها رد و بدل شد عباس چنان حمله كرد بآنمرد كه آنا هلاك گرديد اصحاب امير المؤمنين چنان صدا را بتكبير بلند نمودند كه زمين بلرزه در آمد صداى هاتفى بلند شد قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ   مردم متوجه صدا شدند مشاهده كردند امير المؤمنين عليه السّلام است.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُترَْكُواْ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً  وَ اللَّهُ خَبِيرُ  بِمَا تَعْمَلُونَ(16)

 ابن ابان روايت كرده گفت شنيدم حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود ايمردم بدعت گذار از خدا بترسيد با كفار دوستى و آشنائى نكنيد و آنها را رئيس خود ننمائيد و نزد آنها نرويد تا آنكه غير از خدا و رسولش براى خود دوست و همرازى بگيريد بخدا قسم من كه امام شما هستم براى شما از تمام دوستان و رؤسائى كه برگزيده‏ايد بهترم و نيز از ابو صباح كنانى روايت كرده كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود اى ابو صباح متوجه باش كه غير از ما ائمه براى خود دوست و همرازى انتخاب نكنى كه هر كس جز ما ائمه براى خود رئيس و يا دوستى بگيرد آندوست طاغوت او شود.

* أَ جَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحَْاجّ‏ِ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ جَاهَدَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ  لَا يَسْتَوُنَ عِندَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(19)

قوله تعالى: أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ طبرسى از صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده سبب نزول آيه آن بود كه عباس بن عبد المطلب و طلحة بن شيبه با يكديگر فخر و مباهات مينمودند طلحه ميگفت من كليد دار كعبه معظمه هستم عباس ميگفت مير آب حاجيان من هستم در اين اثناء امير المؤمنين عليه السّلام تشريف آورد فرمود بآنها اين منصبها سبب مزيت و شرافت نخواهد بود شرافت و بزرگى ايمان آوردن بخدا و رسول اوست و من نخستين كسى هستم كه ايمان داشته و پيش از ايمان آوردن مردم با پيغمبر نماز بجا آورده و در راه خدا جهاد كردم آيه فوق نازل شد.

 شيخ در كتاب مجالس در آيه أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ از ابى ذر غفارى روايت كرده گفت وقتى كه عمر در حال نزع بود و ميخواست از دنيا برود دستور داد امير المؤمنين عليه السّلام و عثمان و طلحه و زبير و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص داخل خانه شده و درب خانه را به بندند و در باره خلافت تا سه روز مشورت نمايند و اگر پنج نفر از آنها بيكنفر راى داد و يكى از آنها مخالف با راى پنج نفر شد گردن شخص مخالف را بزنند و اگر چهار نفر موافق و دو نفر مخالف باشند دو مخالف را بكشند و نظر اكثريت را اجرا كنند همينكه آن شش نفر جمع شدند امير المؤمنين فرمودند من مايلم سخنانى را كه ميگويم بشنويد اگر حق بود آنرا قبول نموده و چنانچه باطل بود رد كنيد، گفتند بفرمائيد على عليه السّلام تمام مناقب و فضائل خود را بيان كرده و همه اعتراف نمودند كه آن فضايل بآنحضرت اختصاص دارد سپس فرمود آيه أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ در باره شما نازل گشته؟ گفتند اين آيه در شأن شما نازل گرديده با اينوصف عثمان را بر آنحضرت مقدم داشتند.

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ءَابَاءَكُمْ وَ إِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلىَ الْايمَنِ  وَ مَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(23)

 آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ را پرسيدم؟ فرمود مراد از كفر در اين آيه دوستى اولى و دومى است و منظور از ايمان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد و هر كس از ولايت على عليه السّلام رو برگرداند از جمله ستمكاران عالم است و اين حديث را ابن شهرآشوب نيز روايت نموده است‏

إِنَّ عِدَّةَ الشهُُّورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شهَْرًا فىِ كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ مِنهَْا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ  ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ  فَلَا تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ  وَ قَتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كاَفَّةً كَمَا يُقَتِلُونَكُمْ كَافَّةً  وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(36)

نعمانى در كتاب غيبت ذيل آيه إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً از ابو حمزه ثمالى روايت كرد گفت روزى حضور حضرت باقر عليه السّلام شرفياب شدم جمعى در خدمت حضرت بودند پس از آنكه جماعت متفرق شدند بمن توجه فرموده و اظهار داشتند اى ابا حمزه يكى از محتومات خداوند كه هرگز تغير و تبديل نمى‏پذيرد قيام قائم ما حضرت حجت عليه السّلام است و هر كس شك كند در آنچه ميگويم خدا را ملاقات ميكند در حالى كه كافر است، بعد فرمود اسم او اسم من است و كنيه‏اش كنيه من و هفتمين امام بعد از من است پس از آنكه عالم پر از جور و ستم شده باشد ظهور نموده و پر از عدل و داد مينمايد اى ابا حمزه هر كه حضرتش را درك نموده ولى تسليم او نشود بهشت بر او حرام بوده و جهنم جايگاه و منزل آخرت اوست و فرمود كاملترين و واضح ترين بيان قرآن حكيم است كه ميفرمايد إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ و تا آخر آيه را تلاوت نمود و فرمود مراد از شناختن ماه‏هاى سال در دين قيم محرم و صفر و رجب نيست زيرا اين اسامى را يهود و نصارى نيز مى‏شناسند بلكه منظور ائمه دوازده‏گانه ميباشد كه قوام دين بوجود ايشان مرتبط است محرم يعنى امير المؤمنين عليه السّلام كه اسمش على و از نام بزرگ خدا يعنى اعلى مشتق شده همانطور كه اسم مبارك پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از محمود كه يكى ديگر از اسماء اللّه است اشتقاق يافته و سه ماه حرام بقيه از چهار ماه حرام هم سه نفر ديگر از فرزندان امير المؤمنين عليه السّلام است كه نام آنها نيز على است يكى على بن الحسين زين العابدين دوم على بن موسى الرضا و سوم امام على النقى عليهم السلام است كه اسامى ايشان از اسم خداوند متعال مشتق است و اين ائمه معصومين ماههاى حرام دوازده برج امامت را تشكيل ميدهند.

شيخ مفيد بسند خود از جابر جعفى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام تاويل آيه إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ را سؤال كردم تنفس عميقى نموده و فرمود اى جابر مراد از سال وجود شريف جدم رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و ماه‏هاى دوازده‏گانه ائمه دوازده‏گانه بوده و چهار ماه حرام هم امامانى هستند كه بنام على ناميده شده‏اند پس اقرار بائمه اثنا عشر دين قيم است و بنفس خود در باره ائمه ستم نكنيد يعنى بتمام دوازده امام معصوم خود معتقد بوده و از آنها پيروى كنيد تا هدايت شده و بسعادت دو جهان نائل گرديد.

 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود پدرم بجابر انصارى گفت ايجابر بتو حاجتى دارم نزد ما بيا در وقت خلوت جابر حضور پدرم شرفياب شد فرمود باو آيا مشاهده كرده‏اى لوحى كه نزد مادرم حضرت فاطمه عليه السّلام بود؟ عرض كرد بلى وارد شدم بخانه مادرت تا او را تهنيت و مبارك باد گويم بولادت حضرت امام حسين عليه السّلام ديدم حضور آنحضرت لوحى از زمرد سبز نوشته در آن بمركبى كه نورش از آفتاب روشن‏تر و از مشك خوشبوتر عرض كرم ايسيده زنان اين لوح چيست و در آن چه نوشته شده؟

فرمود خداوند آن را بر پدرم نازل فرموده سپس بمن مرحمت كرد تا نظر كنم عرضه داشتم حضورش اجازه ميفرمائيد رو نوشتى از آن بردارم فرمودند مانعى نيست من آن را استنساخ كرده و بحضرتش تسليم داشتم و جابر آن نسخه را بپدرم داد فرمود ايجابر نظر كن تا من آنرا قرائت كنم از روى همان لوحى كه نزد مادرم مشاهده نمودى و بمضمون ذيل تلاوت فرمودند بنام خداوند بخشنده مهربان اين كتاب از طرف پروردگار بزرگ دانا و توانا فرستاده شده بوسيله جبرئيل امين بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم پيغمبران بدان ايرسول ما تعداد ماه‏هاى سال نزد پروردگارت دوازده ماه ميباشد و از آنروزيكه آسمان و زمين آفريده شده چهار ماه از دوازده ماه در علم حق حرام بوده در باره آنها ستم بنفس خود روا مداريد كه اينان دين قيم خداست اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سپاس مرا بجا آور و عطاياى من را انكار نكن و بغير من اميدوار مباش و نترس همانا آنكه بغير من اميدوار است و ميترسد او را عذاب كنم بعذابيكه احدى را ننموده‏ام اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من تو را از ميان تمام پيغمبران برگزيده‏ام و على وصى تو را بر تمام اوصياء برترى داده‏ام، حسن را گنجينه علم و دانش خود قرار دادم، و حسين را بهترين فرزندان گذشته و آينده نموده‏ام در اعقاب حسين امامة را گذاشته‏ام على بن حسين زين العابدين است و باقر عليه السّلام شكافنده علم و دانش است دعوت ميكند مردم را بسوى راه راست حضرت صادق راستگوترين مردم است در گفتار و كردار فتنه و تاريكى جهان را فرا بگيرد، بعد از آن موسى كاظم فرو برنده خشم است پس از آن على بن موسى الرضا است بقتل برساند او را عفريت كافرى (مراد مأمون است) دفن كنند او را در شهر و ديارى كه بنا كرده آن را بنده نيكو كار ما جنب بدترين مخلوقات (مراد هارون الرشيد است) و محمد هادى شبيه جدش باشد، بعد از آن على است دعوت ميكند مردم را براه راست و بر طرف ميكند شبهات ستمكاران را و بعد از آن حسن اعز است كه بيرون آيد از او جانشين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در آخر زمان قيام كند و ظاهر شود بر سر او عمامه سفيديست كه نگاه ميدارد او را از تابش آفتاب در آنوقت منادى صدا ميزند با زبان فصيح و ميشنوند آن صدا را تمام خلايق از جن و انس و فرياد ميزند ميان آسمان و زمين ايمردم اين مهدى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است زمين را پر از عدل و داد گرداند پس از آنكه فرا گرفته بود آن را ستم و جور.

إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىِ‏َ اثْنَينْ‏ِ إِذْ هُمَا فىِ الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لَا تحَْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا  فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلىَ‏  وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا  وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(40)

سيد بن طاوس در كتاب طريفه ذيل آيه إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ تا آخر از طرق عامه روايت كرده كه ابو هاشم بن صباغ در كتاب نور و برهان از حنان روايت كرده گفت وقتى براى انجام عمل عمره وارد مكه شده بودم شنيدم جمعى از مردم قريش ميگفتند رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المومنين عليه السّلام امر فرمود كه در بستر و فراش حضرت بخوابد تا حضرت از خانه و شهر مكه خارج شود ابو بكر را ملاقات و براى آنكه خروجش از مكه مخفى بماند او را با خود برده و در غار پنهان شدند و آن شب را ليلة المبيت مى‏نامند.

عياشى از عبد اللّه بن محمد روايت كرده گفت باتفاق حسن بن جهم حضور حضرت رضا عليه السّلام شرفياب شديم حسن عرض كرد ايفرزند رسول خدا مخالفين ميگويند                       

 أبو بكر افضل از امير المؤمنين ميباشد و دليل مى‏آورند به آيه ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ فرمود چگونه آيه شاهد بر گفتار آنها باشد و حال آنكه خداوند فرموده فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ خداوند آرامشى بر پيغمبرش فرستاد و در آيه هرگز أبو بكر را بخير و خوبى ياد نكرده.

در كافى ذيل آيه إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمودند وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در غار تشريف داشتند أبو بكر از ترس بخود ميلرزيد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بابو بكر فرمود محزون نباش گويا هم اكنون جعفر و همراهانش را كه در كشتى نشسته و كشتى آنها در دريا متوقف است بچشم مى‏بينم و انصار را مشاهده ميكنم كه براى حمايت از دين اسلام حاضر بفداكارى و جان بازى هستند أبو بكر گفت اى رسول خدا آيا بحقيقت آنچه ميفرمائيد مى‏بينيد؟ فرمود بلى عرض كرد تمنى دارم آنها را بمن هم نشان دهيد حضرت دست مبارك را بچشم ابو بكر كشيد او نيز جعفر و يارانش را در دريا و بر عرشه كشتى بديد در دل خود گفت الان تصديق كردم كه شخص ساحرى هستى فورا پيغمبر از خاطر درونى او اطلاع داد و فرمود

انت الصديق‏

يعنى تو گواهى ميدهى كه من ساحرم و وجه تسميه و اينكه أبو بكر را صديق گفته‏اند همين امر است.

وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنهُْمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَوةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالىَ‏ وَ لَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كَرِهُونَ(54)

در كافى ذيل آيه مزبور از يوسف بن ثابت بن ابى سعيده روايت كرده گفت روزى حضور حضرت صادق عليه السّلام شرفياب شده و ضمن عرض مقصدى كه داشتم گفتم دوستى و محبتى كه ما بشما داريم نه از روى هواى نفس و خاطر امور دنيائى است بلكه از نظر قرابت شما با رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و آنكه خداوند دوستى شما خاندان عصمت را بر ما واجب نموده و اين مودت و دوستى موجب رضاى خدا و وسيله اصلاح دين و دنيا و آخرت ماست آنحضرت فرمود بلى راست ميگوئيد دوستداران و محبين ما روز قيامت با ما هستند مانند اين دو انگشت متصل بهم سپس فرمود بخدا قسم چنانچه كسى تمام عمر خود روزها روزه بدارد و شب‏ها را بعبادت مشغول شود ولى دوستى ما خاندان رسالت را در دل نگيرد خدا را ملاقات ميكند در حالى كه از او راضى نبوده و او را مورد غضب و سخط خويش قرار ميدهد و آيه را تلاوت فرموده و اضافه كردند شما از قلت افراد مؤمنين نگران نباشيد زيرا بطوريكه ميدانيد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكنفر بود در بين ملتى و بالاخره به نيروى پروردگار توفيق اداء رسالت و رهبرى خلايق را بدست آورد و اول كسى كه بحضرتش پيوست و دعوتش را اجابت نمود امير المؤمنين عليه السّلام بود.

يَأَيهَُّا النَّبىِ‏ُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيهِْمْ  وَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ  وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(73)

از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با كفار جهاد كرد و امير المؤمنين عليه السّلام با منافقين و جهاد على عليه السّلام جهاد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.

بسند ديگر روايت كرده كه آيه در باره آنهائى نازل شده كه در خانه كعبه حاضر شده و قسم خوردند كه نگذارند خلافت به بنى هاشم برسد و در منزل عقبه موقع مراجعت از جنگ تبوك براى قتل پيغمبر اكرم كمين كردند لكن بآمال و آرزوى خود نرسيدند و زكريا بن

 

محمد از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود روز غدير خم وقتى كه پيغمبر على را بر سر دست گرفت تا همه مردم او را به بينند عده از منافقين منجمله ابو بكر و عمر و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص و أبي عبيدة و سالم مولى ابى حذيفه و مغيرة بن شعبه برابر آنحضرت بودند عمر بآنها گفت بچشمهاى پيغمبر توجه كنيد چگونه حالت غير عادى دارد الان خواهد گفت كه از طرف پروردگار مأمورم درهمين هنگام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطاب بمردم فرمود آيا من اولى بر نفس شما نيستم گفتند چرا فرمود هر كس كه من مولاى او هستم اين على نيز مولاى اوست از اين ببعد او را امير المؤمنين خطاب كنيد جبرئيل بر پيغمبر اكرم نازل نجواى عمر و سخنانى را كه بدوستان خود گفته بود بآنحضرت خبر داد پيغمبر عمر و يارانش را احضار فرموده و گفتارشان را يادآور شد بدروغ قسم خوردند كه ما چنان سخنانى نگفتيم و در نتيجه اين مذاكرات آيه فوق نازل گرديد و در آيه بعد خداوند احوال مردم بخيل را بيان فرموده و آنان را منافق و دروغگو ناميده است.

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فىِ الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِينَ لَا يجَِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنهُْمْ  سَخِرَ اللَّهُ مِنهُْمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(79)

عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه در باره عبد الرحمن بن عوف نازل شده امير المؤمنين عليه السّلام مقدارى خرما بعنوان صدقه حضور پيغمبر اكرم آورد تا بفقراء عطا بفرمايد عبد الرحمن مسخره كرد و گفت خداوند از اين خرما بى‏نياز است فورا آيه فوق نازل شد در حق او.