بسم االه الرحمن الرحیم

 

السلام علیک ایتها الرقیه

 

ادامه شرح زیارت عاشورا :

شرح ثارالله السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره

سلام بر تو اى كسيكه خدا خونخواهى او ميكند و پسر كسيكه خدا خونخواهى او ميكند.

ثار در لغت بمعنى خون و بمعنى طالب خون آمده كه مخفف ثائر بر وزن طالب باشد مثل شاك كه مخفف

شائك است .

يا لثارات الحسين يعنى بيائيد اى طلب كنندگان خون حسينى .

معنى اول ثار

اگر گفتيم كه ((ثار)) خون ريخته شده از روى ظلمست ، معنى چنين ميشود كه سلام بر تو اى كسيكه

خون خدا هستى البته خدا جسم نيست كه داراى خون باشد بلكه بايد گفت اى حسين تو آنقدر بزرگوار

و در خانه خدا با آبرو هستى كه اگر بنا بود خدا خون داشته باشد، خون تو همان خون خدا بود، در زيارت

آنحضرت ميخوانى : السلام عليك يا من ثاره ثارالله .

نظاير اينگونه عبارات در زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام بسيار است مانند: عين الله ، يدالله ، وجه الله ،

جنب الله چنانچه ميگويى :

السلام عليك يا عين الله الناظرة و يده الباسطة و اذنه الواعية ، السلام على اسم الله الرضى و وجه

المضى ء و جنبه العلى .

پس اينكه ميگوئيم على عين الله است نه آنكه خدا چشم دارد، يعنى همانطور كه خدا بدون چشم در

همه جا حاضر و ناظر است و همه چيز نزد او آشكار ميباشد على نيز مظهر اين صفت خداست .

حضرتش در مسجد كوفه بالاى منبر موعظه ميفرمود، مردى برخاست و عرض

كرد يا اميرالمؤ منين جبرئيل در كجاست ، حضرت يك نگاه به آسمان ، يك نگاه بزمين و يك نگاه باطراف

نموده فرمود تو خودت جبرئيل هستى آن مرد ناپديد شد مردم از حضرت موضوع را سئوال كردند فرمود بيك

نظر تمام آسمانها و تمام طبقات زمين را ملاحظه كردم و بيك نظر مغرب و مشرق عالم را ديدم ، در هيچ

جاى عالم جبرئيل نبود دانستم كه اين مرد خودش جبرئيل است . پس ديدن على تمام زمين و آسمان را

با اين چشم ظاهرى نبود بلكه با چشم ديگرى بود كه همان عين الله است .

 مردى در موقع مرگ سلمان در مدائن بالاى سر او بود ازو پرسيد كه بعد از مرگ چه كسى شما را غسل

دهد و كفن نمايد، فرمود آن كسيكه رسول خدا را دفن كرد آنمرد گفت سلمان تو در مدائن هستى و او در

مدينه است چگونه مرتكب اين افعال خواهد شد سلمان گفت چون روح از بدن من مفارقت نمايد هنوز مرا

درست نخوابانيده باشى كه آنحضرت حاضر شود بر او سلام كن هر چه دستور دهد انجام ده آن مرد گفت

چون سلمان از دنيا رفت من او را بچادرى پوشيده ناگاه ديدم اميرالمؤ منين (علیه السلام) حاضر شد،

سلام كردم ديدم كه آنحضرت چادر از روى سلمان برداشت ، سلمان تبسمى كرد، آنحضرت فرمود مرحبا

اى سلمان ، چون بخدمت رسول خدا برسى آنچه اصحاب او بعد از او با من كرده اند عرضه خواهى داشت

آنگاه چادر روى سلمان كشيده متوجه غسل و كفن او شد و مجددا بمدينه برگشته نماز ظهر را در مدينه

خواندند.

در قرآن ميفرمايد: و قالت اليهود يدالله غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان (مائده - 64) پس

امام مظهر صفات خداست ، عين الله و اذن الله و وجه الله ميباشد.

در كتاب كافى از امام باقر (علیه السلام) روايت ميكند: قال لما اءسرى بالنبى (صلی الله علیه و آله) قال

يا رب ما حال و المؤ من عندك قال يا محمد من اءهان لى وليا فقد بارزنى بالمحاربة و انا اسرع شى الى

نصرة اوليائى و ما ترددت عن شى ء انا فاعله كترددى عن وفاة المؤ من يكره المؤ من و اكره مسائته و ان

من عبادى المؤ منين من لايصلحه الا الغنى و لو صرفته الى غير ذلك لهلك و اءن من عبادى المؤ منين من

لا يصلحه الا الفقر و لو صرفته الى غير ذلك لهلك و ما يتقرب الى من عبادى بشى ء احب الى مما

افترضت عليه و انه ليتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا اءحبتبه اذا سمعه الذى يسمع به و بصره الذى

يبصر به و لسانه الذى ينطق به و يده التى بها ان دعانى اءجتبه و ان ساءلنى اءعطيته .

چون پيغمبر را به معراج بالا بردند گفت : پروردگارا حال مؤ من در نزد تو چون است ؟ فرمود: اى محمد هر

كه بيك دوست من اهانت كند محققا آشكارا با من بجنگ برخاسته است ، من بيارى دوستانم پيش از

همه چيز مى شتابم من درباره چيزى آن اندازه درنگ ندارم كه درباره قبض روح مؤ من ، او از مرگ بدش

آيد و منهم از بدى كردن باو بدم ميآيد براستى برخى از بندگان مؤ منم را جز توانگرى نشايد و نيكو نساز و

اگر بجز آنش بگردانم نابود و هلاك شود و براستى برخى از بندگان مؤ منم باشند كه جز با درويشى و فقر

به نشوند و اگر بجز آنش بگردانم نابود و هلاك شوند، هيچ بنده اى تقرب نجويد به عمليكه نزد من محبوبتر

باشد از آنچه بر او واجب كرده ام و براستى كه او با عمل نافله بمن تقرب جويد تا آنكه دوستش بدارم و

چون دوستدارش شدم در اينصورت گوش او شوم با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببيند و زبانش

شوم كه با آن بگويد و دستش شوم كه با آن بگيرد اگر دعا كند اجابتش كنم و اگر از من خواهشى كند به

او عطا نمايم . از اينحديث چند مطلب استفاده ميگردد:

واجبات اهميتش بيشتر از مستحبات است .

نوافل جميع مستحبات را شامل ميشود و اختصاصى به نوافل يوميه ندارد.

ترديد خدا نه مثل ما نيست كه در امرى مردد باشيم و ندانيم كداميك صلاح كار ماست كه آنرا انجام دهيم

در حقيقت در كلام مقدريست باين تعبير كه اگر ترديدى بر من روا بود چنين بود.

((فاذا اءجتبه كنت سمعه الذى يسمع به )) سمع و بصر معمولى انسان ضعيف و ناتوان است و چون

متوجه امور ظاهرى و مادى گردد و صرف شهوت نفس و هواپرستى شود به زودى از ميان رود و نابود گردد

و ازين جهت خداوند در آيات قرآن مخالفان حق را كر و كور خوانده است ولى اگر متوجه خدا شوند و طاعت

او را كنند تا محبوب او گردند چشم و گوش معنوى و روحانى دايم و ابدى به آنها عطا فرمايد تا هميشه

حقايق را بشنوند و ببينند و در ماده شنيدن و ديدن چون خداوند باقى گردند، هر چند ناتوان شوند تا

بميرند و تن از ميان برود گوش و چشم دل معنوى آنها بجا ماند و ادراك حقايق جهان درك كند و هيچگاه از

كار نيفتد و فعاليت روح آنها برجا و استوار باشد.

در حديث قدسى ميفرمايد: يابن آدم انا ملك لا اءزول اذا اقلت لشى ء كن فيكون اءطعنى فيما اءمرتك و

انته عما نهننيك حتى تقول لشى ء كن فيكون .

اى پسر آدم من پادشاهى هستم كه هرگز سلطنتم زوال نيابد هر گاه بچيزى بگويم باش فورا خلق

ميگردد تو هم امر مرا اطاعت كن و آنچه ترا نهى كرده ام ترك كن ، تا مثل من بچيزى بگويى باش و خلق

گردد، اين حديث مطلب بزرگى را بما ميفهماند كه در اثر اطاعت كردن خدا، بنده بجايى ميرسد كه اراده او

اراده خدا ميشود و منصب خلاقيت پيدا ميكند.

اين مسلم است كه اگر بنده اى اينقدر بخدا نزديك شد كه اراده او اراده حق گردد پس هر چه از خدا

بخواهد دعايش به هدف اجابت رسد.

 

حكايت

در كتاب ((لئالى الاخبار)) نقل ميكند كه وقتى سلمان والى مدائن بود روزى میهمانى بر او وارد شد از

شهر مدائن بيرون آمد آهوهايى ديد كه در بيابان ميروند و طيورى را ديد كه در آسمان طيران مينمايند

سلمان صدا زد كه يك آهوى فربه و يك مرغ پرنده از بين شماها نزد من حاضر شود كه براى من مهمانى

رسيده و اراده اكرام او را دارم ، يك آهو و يك مرغ از آنها در نزد سلمان حاضر شدند، مهمان سلمان از آن

كيفيت تعجب كرد، سلمان ملتفت تعجب او شده گفت آيا ازين كيفيت تعجب ميكنى ، آيا نه چنين است

كه هر كس اطاعت مولاى خود را بنمايد همه چيز اطاعت او را مينمايد، آيا ممكنست كه بنده اطاعت خدا

را بنمايد و خدا از خواسته هاى آن بنده تجاوز كند.

 

حكايت

عبدالوهاب ميگويد قصد تشرف به بيت المقدس را نمودم در بيابان راه را گم كردم و متحير بودم كه چه

كنم ناگاه ديدم پيرزنى ميآيد، باو گفتم غريبم در اين صحرا راه را گم كرده ام پيرزن گفت چگونه غريب

است كسى كه خدا دارد و چگونه گم ميشود كسى كه خدا با اوست و دوستش دارد گفت سر عصاى مرا

بگير و با من بيا چون چنين كردم و چند قدمى با او رفتم خود را در بيت المقدس ديدم ولى اثرى از آن

پيرزن نبود.

حكايت

يكى از عارفين گوسفند ميچرانيد، پس گرگى در ميان گله گوسفندانش وارد شده ولى گوسفندان او را

اذيت نرسانيد، مردى از آنجا عبور نمود چون اين منظره را ديد گفت : متى اصلح الذئب و الغنم آن مرد

عارف در جوابش گفت من حين اصلح الراعى مع الله .

قصه گوسفندان ابوذر كه گرگها مواظبت آنها را ميكردند معروفست بمحلش مراجعه شود.

علت اينكه حسين ثارالله شد

علت اينكه حسين (علیه السلام) بمنزله خون خدا و پدرش على (علیه السلام) بمنزله چشم و گوش

خدا شد اينست كه ارزش و قيمت خون در بدن از تمام اعضاء بيشتر است چه انسان بدون چشم و گوش

و دست ميتواند زندگانى كند ولى بدون خون نميتواند نمايد بلكه اگر از آنمقدار معمولى كه بايد در بدن

باشد كمتر شود موجب مرض و انحراف مزاج ميشود.

مهم: حسين (علیه السلام) در اين دنيا بمنزله خون الهى است باينمعنى كه رواج اسم خدا از خون

حسين است عبادت و پرستش خدا بواسطه شهادت حسين (علیه السلام) است اگر بواسطه شهادت

آنحضرت نبود بنى اميه طورى نقشه كشيده بودند كه مردم را زير لواء كلمه توحيد به وادى بى دينى و

ضلالت و گمراهى بكشانند، پس اگر فهميد نقشه اى كشيده شده كه سفره توحيد و اسم خدا از روى

زمين برچيده شود و علاجى ندارد مگر با ريخته شدن خون خودش و جوانان و اسارت اهل بيتش در

اينصورت اگر نكند نزد عقلاء عالم مورد ندامت خواهد بود مثل كسى كه در جايى ايستاده باشد و ببيند كه

آتشى در خانه مسلمانى افتاده ميسوزد و اگر او آتش را خاموش نكند يك محله و يك شهر در خطر

سوختن است پس اگر با امكان علاج تعلل نمايد اگر چه در ظاهر شرع ضامن نيست ولكن عاصى هست

و در عالم معنى هم خالى از ضمانت نيست .

پس اگر حسين (علیه السلام) قيام نمى نمود ما هم بر كفروالحاد بوديم مؤ يد اينمطلب فقره شريفه

زيارت اربعين است كه شيخ در ((تهذيب )) و ((مصباح المجتهد)) نقل نموده : و بذل مهجته فيك

ليستنقد عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة يعنى : درباره تو ((اين خدا)) جان بخشى كرد تا بندگانت را از

نادانى و سرگردانى و گمراهى نجات دهد.

اين تاريكى غصب خلافت و ظلم و جور در زمان معاويه و يزيد بحد اعلاى خود رسيد در چنين تاريكى

سختى صبح عدالت حسينى قيام نمود و مردم را متوجه ساخت كه اى مردم عالم شما در تاريكى

عميقى فرو رفته ايد و بايد ازين تاريكى نجات يابيد و لذا حسين (علیه السلام) را فجر ناميدند و خداوند

سوره فجر را به اسم حسين (علیه السلام) نازل فرمود والفجر و ليال عشر به فجر حسين و قسم به

شبهاى دهه اول محرم ، اين فجر كه طلوع كردم كم كم مردم از خواب غفلت بيدار شوند و فهميدند كه

بنى اميه چه بلايى به سر آنها آورده اند و هنگاميكه اهل عالم بيدار شوند و خود را در زير كلمه توحيد و

ولايت اهلبيت در آورند روزيست كه فرزند حسين مهدى موعود ظهور فرمايد و دنيا را از ظلم و جور پاك

كرده پر از عدل و داد نمايد و لذا آيه والنهار اءذا تجلى به قيام حضرت ولى عصر (علیه السلام) تعبير شده

است .

 

در حديث است كه بعد از آنكه جبرئيل در عالم ظاهر خبر شهادت حضرت ابى عبدالله الحسين (علیه

السلام) را براى رسول اكرم آورد آنحضرت زياد مهموم و مغموم شد و گريان گرديد، جبرئيل عرض كرد از

جهت شهادت حسين دلتنگ ميباشید، از خدا مسئلت نمائيد كه اين تقدير را مرتفع سازد ولى يا رسول

الله اگر چنين شود امر شفاعت ناقص ميماند، حضرت فرمود اى جبرئيل اگر چه من حسين را دوست

ميدارم ولى امت من زياد گناه كارند من بجهت نجات امتم بشهادت او راضى شدم .

و همچنين وقتى كه پيغمبر خبر شهادت فرزندش حسين را به فاطمه داد و حضرت صديقه طاهره بسيار

گريست ، عرض كرد اى پدر چگونه طاقت بياورم كه فرزند مرا با لب تشنه شهيد نمايند و بدن او را مجروح

كنند پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود اى فاطمه اگر راضى نشوى امر شفاعت ناتمام ميماند، عرض

كرد راضى شدم .

 

نجات يافتن زوار قبر حسين (علیه السلام) از آتش جهنم

در بحار از كتاب ((فلاح السائل )) از ((محمدبن احمدبن داودبن عقبه )) نقل ميكند كه گفت من همسايه

اى داشتم معروف و اسمش ‍ على بن محمد بود. گفت من هر ماه يك مرتبه از كوفه بزيارت قبر حضرت

امام حسين عليه السلام ميرفتم و چون پير شدم و جسمم ضعيف شد يك نوبت هم نزفتم بعد از مدتى

كه گذشت يكبار پياده بزيارت آنحضرت مشرف شدم ، پس از زيارت و نماز خوابيدم در خواب ديدم كه

آنحضرت از قبر بيرون شد، فرمود يا على چرا بمن جفا كردى و حال آنكه مهربان بودى عرض كردم اى آقاى

من جسمم ضعيف شده و قوه از پاهايم رفته و عمرم به آخر رسيده چند روز از كوفه تا كربلا در راه بودم تا

بزيارت شما مشرف شدم از شما روايتى نقل ميكنند كه ميل دارم از خودتان بشنوم فرمود بگو عرض

كردم روايت كرده اند كه شما فرموده ايد: من زارنى فى حياته زرته بعد وفاته يعنى هر كس در زنده بودنش

مرا زيارت كند من هم بعد از مرگش او را زيارت خواهم كرد، حضرت فرمود بلى من گفته ام و اگر ببينم كه

زائرين قبر من در ميان جهنم ميسوزند آنها را از آتش جهنم بيرون ميآورم .

احتمال دارد كه زيارت از زائرش در قبر باشد. چنانكه در حكايت زوجه استاد اشرف آهنگر در مجلس همين

كتاب گذشت

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين

 

اگر در وقت جان دادن تو باشى شمع بالينم

 

معنى دوم ثار

دومين معنى كه براى اين عبارت ميتوان نمود اينست كه ثار را طالب خون بگيريم و بگوئيم كه ثار مخفف

ثائر بر وزن طالب باشد،.......ادامه مطلب در پستهای بعد ان شاءالله