آیات ولایت در سوره انفال

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏

* المص(1)

 

 اسرار اين حروف آنستكه بعد از حذف مكررات ميشود على صراط حق نمسكه امير المؤمنين عليه السّلام راه حق خدا است بايد بدامان آن بزرگوار چنگ زد و توسل جست‏

ثُمَّ لاََتِيَنَّهُم مِّن بَينْ‏ِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانهِِمْ وَ عَن شَمَائلِهِمْ  وَ لَا تجَِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ(17)

عياشى در آيه لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ تا آخر آيه از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود اى زراره اين رفتار شيطان براى شما و نظائر شما ميباشد و ديگران فارغ هستند و لازم نيست كه شيطان از طرف راست و چپ براى اغواى آنها بيايد بلكه خودشان گمراهند.

طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ آنست كه امر آخرت را بر آنها سهل و آسان گيرد و منظور از مِنْ خَلْفِهِمْ آنكه ايشان را وادار به جمع اموال و ثروت نموده و نگذارد كه حقوق واجبه را بدهند تا آن مال براى ورثه باقى بماند وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ فاسد نمودن دين آنهاست بزينت دادن معاصى و گمراه نمودن مردمان است به نيكو شمردن شك و شبهه و ظن بر آنان و غرض از عَنْ شَمائِلِهِمْ دوست داشتن لذات و غلبه شهوات و هواى نفس است بر ايشان‏

يَابَنىِ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكمُ‏ْ عِندَ كلُ‏ِّ مَسْجِدٍ و

در روايت ديگر فرموده آنحضرت مراد غسل نمودن است براى كسى كه قصد ديدار و ملاقات با امامى را داشته باشد.

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتىِ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ  قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ  كَذَالِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(32)

در كافى در آيه قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين ابن عباس را نزد ابن كوا و اصحابش فرستاد ابن عباس لباس فاخرى پوشيده بود چون آنها بسوى او نظر كردند گفتند اى ابن عباس تو از ما بهترى كه اينگونه لباس فاخر پوشيده و اين اول مخاصمه ميان ما و شما ميباشد ابن عباس آيه را قرائت نمود.

و نيز از يونس بن ابراهيم روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام شرفياب شدم ديدم آنحضرت لباسى از خز پوشيده است عرض كردم پوشيدن خز اشكال و عيبى ندارد؟ فرمود خير گفتم نخ‏هائى از ابريشم دارد، فرمودند باكى نيست حضرت امام حسين عليه السّلام شهيد شد در حالتى كه لباس خز پوشيده و در بدن داشت و اين آيه را تلاوت نمود سپس فرمود لباس خز بپوش و تجمل و زينت نما خداوند جميل است و زينت و جمال را دوست دارد لكن بايد از حلال باشد و نيز روايت كرده از آنحضرت كه شانه زدن ريش در موقع هر نمازى مستحب است و از زينة ميباشد.

و نيز روايت كرده كه سفيان ثورى روزى بمسجد پيغمبر داخل شد نگاهش بحضرت صادق عليه السّلام افتاد ديد كه آنحضرت لباس بسيارى قيمتى پوشيده برفقايش گفت بخدا قسم الان بحضورش رفته و براى اين لباسهاى فاخر كه پوشيده است او را توبيخ و سرزنش ميكنم، خدمت حضرت آمد و گفت آيا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام                      

 هم اينطور لباس فاخر ميپوشيدند؟ حضرت فرمود ايشان در زمان سختى و تنگى روزگار بودند و بعلت تنگى روزگار مانند اين لباسها را نمى‏پوشيدند امروز كه دنيا در وسعت و گشايش و راحتى است و سزاوار بدنيا و مال آن نيكوترين مخلوقات خداوند ميباشند و آيه را تلاوت نموده سپس فرمود اى ثورى ما ائمه سزاوارتريم بآن چيزهاى خوبى كه خداوند آفريده و لباس روئين خود را عقب زد لباس خشن و زبرى كه در زير پوشيده بودند نمايان شد و فرمود من لباس فاخر را براى مردم پوشيده‏ام و لباس زيرى را براى خودم بعد دست مبارك را بلند كرده لباس روئى سفيان ثورى را كنار زده زير آن لباس فاخر و نرمى بود و فرمود تو لباس پشمينه زبر را رو پوشيده و لباس مرغوب را زير و پنهان كرده و ميخواهى مردم را بلباس فريب دهى سفيان ثورى چنان خجالت كشيده و سر را بزير انداخت كه ديگر قدرت تكلم نداشت.

و نيز عياشى از حكم بن عينه روايت كرده گفت بر حضرت باقر عليه السّلام وارد شدم در خانه بسيار مجلل و با شكوهى كه فرشهاى عالى گسترده شده بود و آنحضرت نيز لباس فاخرى بر تن و در كمال زينت و جلال و آراستگى بود زير چشمى نگاهم بآن حضرت افتاد ديدم بسوى من توجهى فرموده و گفتند اى ابا محمد اين تجملى كه مشاهده ميكنى براى شخص مؤمن هيچ ضرر و عيبى ندارد و آيه را قرائت كردند.                      

 ابن بابويه در كتاب امالى از فضيل بن اسحق همدانى روايت كرده گفت وقتى كه امير المؤمنين محمد بن ابو بكر را والى مصر نمود نامه براى مردم مصر نوشته و بمحمد داد و امر فرمود كه هنگام ورود براى آنها قرائت نمايد اينك جملاتى از نامه مزبور را بمناسبت اين آيه ترجمه و نقل مينمائيم.

فرموده بودند: بدانيد اى بندگان خدا پرهيزكاران خير دنيا و آخرت را جمع ميكنند و اهل دنيا در دنياى شما شركت دارند ولى در آخرت شما نميتوانند شريك باشند خداوند تمام نعمت خود را بر شما حلال نموده و شما را از نعمت‏هاى خود غنى و بى نياز گردانيده و به پيغمبرش فرموده كه بمردم بگو چه كسى زينت خدا و اغذيه و اطعمه لذيذه را كه براى مردم آفريده حرام نموده تمام اين نعمت‏ها براى اشخاصى است كه در دنيا ايمان آورده‏اند، شما در مجلل‏ترين و عالى‏ترين خانه‏ها سكونت كرده و از بهترين غذاهاى لذيذ و نيكو و پاكيزه خورده و با بهترين و زيباترين زنها ازدواج نموده و به بهترين مركب سوارى سوار شده و با اهل دنيا بالاترين خوشى و لذت را ببريد و فرداى قيامت هم در جوار رحمت حق خواهيد بود مشروط بآنكه با تقوى باشيد و دستورهاى پيغمبر خود را رعايت و عمل نموده و ذريه و اهلبيت او را احترام كنيد و خدا را به بهترين وجهى پرستش نموده و شكر و سپاس او را بجا  آورده و صبر و بردبارى و نيگوئى نمائيد و در راه حق كوشش و مجاهدت فراوان بعمل آورده و اطمينان داشته باشيد گر چه غير از شما شيعيان (كه مراد عامه است) نمازهاى طولانى‏تر و روزه بيشتر و زيادتر از شما بعمل ميآورند لكن اگر شما بدستور ما و با ولايت ما باشيد با تقوى‏تر بوده و بخدا نزديكتر هستيد تا آخر نامه على بن ابراهيم روايت كرده از صادقين عليه السّلام كه سبب نزول آيه آنست كه مردمانى بودند در موقع طواف خانه كعبه برهنه و عريان ميشدند مردها روز و زنها در شب و طعام نميخوردند مگر باندازه سد رمق پس بآنها امر فرمود لباس بپوشند و بخورند و بياشامند ولى اسراف نكنند و ميانه روى را پيش گيرند.

قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىّ‏َِ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنهَْا وَ مَا بَطَنَ وَ الْاثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيرِْ الْحَقّ‏ِ وَ أَن تُشرِْكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنزَِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَ أَن تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(33)

در كافى بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنحضرت فرمود قرآن ظاهرى دارد و باطنى اما آنچه ظاهر قرآن حرام نموده روشن است و باطن آن مراد ائمه جور و باطلند و جميع آنچه را در قرآن حلال نموده است مراد ظاهر قرآنست و باطن آيه مراد از حلال ما ائمه بر حق و حقيقت هستيم و حديث ديگرى در تفسير اين آيه در سوره بقره ذيل آيه خمر بيان نموديم بآن جا مراجعه شود و ديگر تكرار نميكنيم.

و نيز روايت كرده اين آيه رد بر كسانى است كه در دين خدا گفتارها و بياناتى از روى ظن و ابداع و اختراع خود نموده و در دين بدعت ميگذارند بدون علم و يقين و هر كه مانند مشركين سخنانى از روى ظن و گمان بگويد و يا محارم را بر خود حلال بداند و گفتار يا كار زشتى را بخدا نسبت دهد بدون علم و يقين مرتكب حرام شده است و نيز فرمود دنيا بين نيكو كار و بد كردار مشترك است و لكن روز قيامت مخصوص مؤمن و نيكوكاران است.

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ اسْتَكْبرَُواْ عَنهَْا لَا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتىَ‏ يَلِجَ الجَْمَلُ فىِ سَمّ‏ِ الخِْيَاطِ  وَ كَذَالِكَ نجَْزِى الْمُجْرِمِينَ(40)

على بن ابراهيم قمى ذيل آيه إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا از حضرت باقر (ع) روايت كرده فرمود اين آيه در حق طلحه و زبير نازل شده و جل شتر آنهاست كه در جنگ جمل برابر امير المؤمنين ايستادگى نمودند و يكى از دلائل آنكه جنات خلد در آسمان است همين آيه است كه ميفرمايد لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ و دليل آنكه جهنم و آتش در زمين است آيه 67 در سوره مريم است فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا حول جهنم دريائى است كه بدنيا احاطه دارد و آتش از آن طغيان ميكند بطوريكه ميفرمايد وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ سپس خلايق را اطراف جهنم حاضر نموده و صراط از زمين بسوى بهشت نصب ميشود مراد از جثيا سوار شدنست يعنى ستمكاران را در حالتى كه بر آتش سوار شدند نگاه ميكنند و اينحديث را عياشى نيز نقل نموده‏

 

وَ نَزَعْنَا مَا فىِ صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍ‏ّ تجَْرِى مِن تحَْتهِِمُ الْأَنهَْارُ  وَ قَالُواْ الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَئنَا لِهَاذَا وَ مَا كُنَّا لِنهَْتَدِىَ لَوْ لَا أَنْ هَدَئنَا اللَّهُ  لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالحَْقّ‏ِ  وَ نُودُواْ أَن تِلْكُمُ الجَْنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43)

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در معناى آيه وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا تا آخر روايت كرده فرمود روز قيامت كه شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه را بخوانند و براى شيعيان نصب كنند و هر وقت شيعيان آنها را مشاهده                        كنند گويند سپاسگزاريم خدائى كه ما را بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه از اولادان بزرگوارش هدايت و رهبرى فرموده است.

طبرسى بسند خود از محمد بن حنفيه روايت كرده گفت پدرم على بن أبي طالب عليه السّلام فرمود من همان مؤذن هستم كه در قرآن خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ فرمود آگاه باشيد كه لعنت خداوند بر آن اشخاص ميباشد كه تكذيب ولايت مرا نموده و بحق من استخفاف كنند.

و از ابن عباس روايت كرده كه گفت براى على بن أبي طالب عليه السّلام در قرآن                       

و كتاب خدا اسامى متعددى است كه اكثر مردم آنها را نميدانند از آن جمله مؤذن است و مراد از آن كلمه آنحضرت ميباشد.

در كافى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه اعلان ميكند و تمام خلايق صداى آن بزرگوار را مى‏شناسند و آيه 3 سوره برائة كه ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ شاهد است كه ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد و خود آنحضرت فرموده من هستم ندا كننده ميان مردم.

ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ نهروان مراجعت نمود بآنحضرت گفتند معاويه ملعون شما را دشنام ميدهد و و اصحابت را بقتل ميرساند آن بزرگوار بالاى منبر تشريف برد خطبه قرائت نمود تا آنكه فرمود منم مؤذن در دنيا و آخرت كه خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ و نيز ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ من هستم آنكسيكه ندا كنم ميان مردم لعنت خدا باد بر ستمكاران.

وَ بَيْنهَُمَا حِجَابٌ  وَ عَلىَ الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا  بِسِيمَئهُمْ  وَ نَادَوْاْ أَصحَْابَ الجَْنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ  لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ(46)

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى                        

 الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ فرمود ابن كوا خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و پرسيد معناى اين آيه چيست؟ آنحضرت فرمود مائيم آنمردان كه بر اعراف توقف مى‏كنيم و ياران خود را از سيماى آنها ميشناسيم و ما اعرافى هستيم كه شناخته نميشود خداوند مگر از راه معرفت ما و خداوند ما را روز قيامت بر پل صراط ميگذارد و كسى داخل بهشت نشود مگر آنكه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و كسى داخل جهم نميشود جز آنكه ما را انكار كرده و ما نيز آنها را نشناسيم خداوند تبارك و تعالى اگر ميخواست نفس خويش را بمردم مى‏شناسانيد و مردم نيز خدا را شناخته و بسوى او ميرفتند لكن خداوند چنان خواسته كه ما را صراط و وسيله معرفت خود براى خلايق قرار داده پس هر كس از ولايت ما سرپيچى كرده و يا ديگرى را بر ما برترى دهد از راه خدا دور گشته و سرنگون شده است فانهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ و بآن جائى كه بخواهد برود و در لجن زارها غرق شود و هر كس بسوى ما آيد ميآشامد از چشمه صافى كه بامر پروردگار جاريست و هرگز خشك و نابود نشده و هيچوقت قطع نخواهد شد.

ابن بابويه بسند خود از بريد بن معاويه عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم؟ فرمود اين آيه در حق اين امت نازل شده و مراد از رجال ائمه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است راوى گفت حضورش عرض كردم اعراف يعنى چه؟ فرمود صراطى است ميان بهشت و جهنم كه هر يك از مؤمنين گناهكار را ما ائمه شفاعت كنيم از آتش جهنم نجات يافته و از صراط بگذرد و هر كه را شفاعت نكنيم هلاك خواهد شد.

و عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده من يعسوب الدين و اول سابقين و خليفه رسول امين و قسمت كننده بهشت و دوزخ و صاحب اعراف ميباشم، و در اين مورد روايات زيادى از عامه و خاصه است كه ميرساند مراد از رجالى كه بر صراط توقف ميكنند ائمه طاهرين ميباشند.

و در تفسير ثعلبى كه يكى از مخالفين است از ابن عباس روايت ميكند گفت                       

 اعراف مرتبه بالاى صراط است كه در آنجا على بن أبي طالب عليه السّلام و جعفر و حمزه توقف كرده و شيعيان خود را از سفيدى صورتشان و دشمنان خويش را از سياه شدن روى آنها مى‏شناسند.

و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اعراف مكانى است ميان بهشت و دوزخ و رجال ائمه اطهار هستند كه در آنجا توقف كرده‏اند آنان با شيعيان بدون حساب بسوى بهشت ميروند و آن بزرگواران به گناهكاران ميگويند نگاه كنيد به برادران خودتان كه بر شما سبقت گرفته و بدون حساب داخل بهشت شدند.

در كافى از بشر بن حبيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ را فرمود توقفگاهى است ميان بهشت و جهنم در آنجا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و حسن و حسين و فاطمه عليه السّلام و خديجه كبرى توقف نموده‏اند و ميگويند كجا هستند دوستان و شيعيان ما؟ جمعى پيش آيند كه اسامى آنها و پدرانشان را ميدانند دست آنان را گرفته و داخل بهشت گردانند،

قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ  أَ تُجَدِلُونَنىِ فىِ أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكُم مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَنٍ  فَانتَظِرُواْ إِنىّ‏ِ مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ(71)

عياشى از حضرت رضا عليه السّلام در آيه فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ روايت كرده فرمود چقدر خوب است صبر و بردبارى نمودن و انتظار فرج كشيدن آيا نمى‏بينيد خداوند از قود هود پيغمبر حكايت نموده و ميفرمايد فَانْتَظِرُوا تا آخر آي

ه ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام در آيه أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ روايت كرده فرمود مدتى صالح از ميان قوم خود غايب شد در موقعى كه رفته بود پير مردى بزرگ جثه و پر لحيه ولى موقع مراجعت مردى لاغر اندام و نحيف و موى ريشش تنگ شده و بهمين علت او را از صورتش نشناختند اهل و طايفه او سه دسته شده بودند يكعده بكلى منكر او بودند و دسته دوم در باره او شك داشتند و طايفه سوم بر يقين بودند صالح پيغمبر نزد طايفه شاكين رفته و گفت من صالح پيغمبر هستم او را تكذيب نموده دشنام داده و زجر و اذيتش كردند و گفتند ما بيزارى ميجوئيم بسوى خدا از آنكه تو صالح پيغمبر باشى صالح باين هيئت و صورت كه تو هستى نبود، صالح نزد منكرين رفت آنها بكلى از وى تنفر نموده و فرار كردند سپس نزد طايفه سوم كه اهل يقين بود رفت گفت من صالح پيغمبر شما هستم آنها گفتند خبر بده بما از چيزى كه شك نكنيم كه تو پيغمبر هستى و ما انكار نداريم كه خداوند اگر بخواهد انسان را بهر شكل در خواهد آورد؟ گفت من همان صالح هستم كه ناقه را براى شما آوردم گفتند راست ميگوئى علامت آن شتر چه بود؟ فرمود يكروز آب مشروب شما را ميآشاميد و روز ديگر بشما شير ميداد گفتند ايمان آورديم بخدا و آنچه شما از جانب خدا آوريد آنهائيكه شك داشتند و نيز دسته كه منكر بودند باهل يقين گفتند ما بآنچه شما ايمان آورديد كافريم، راوى ميگويد حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم آيا در ميان ايشان آنروز عالمى بوده است؟ فرمود خداوند عادل‏تر از آنست كه زمين را از حجت خالى بدارد و قوم صالح پس از بيرون رفتن او براى خود امامى نشناختند و چون صالح برگشت همه حضورش جمع شدند و مثل حضرت حجت قائم عجل اللّه تعالى فرجه مثل صالح است كه در مورد حضرتش مردم سه دسته خواهند شد و ما شرح حال و قصه ناقه صالح را در سوره هود بتفصيل بيان خواهيم نمود انشاء اللّه تعالى.

تِلْكَ الْقُرَى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَائهَا  وَ لَقَدْ جَاءَتهُْمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ  كَذَالِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِ الْكَفِرِينَ(101)

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در آيه فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ روايت كرده فرمود خداوند خلايق را دو طايفه خلق فرموده يكى اصحاب يمين و اهل بهشت و ديگرى اصحاب شمال و اهل جهنم سپس آنها را در ظل و سايه يعنى در عالم ذر جمع و ايجاد فرمود راوى حضورش عرض كرد مراد از ظل چيست؟ فرمود آيا سايه خود را در آفتاب نمى‏بينى چيزى هست و حال آنكه چيزى نيست بعد براى هدايت خلايق و دعوت بسوى خدا شناسى پيغمبرانى براى آنها فرستاد تا بوجود خداوند يگانه اقرار نمايند چنانچه ميفرمايد وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ پس بعضى از مردم اقرار نمودند و عده‏اى انكار كردند سپس آنها را بولايت ما  اهل بيت دعوت كردند گروهى اقرار بولايت نموده و بخدا قسم كسى ولايت ما را انكار ننمود مگر آنكه مبغوض خدا شد و از طايفه اصحاب شمال گرديد و اينست معناى آيه كه فرمود فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ و كسانى كه در عالم ذر اقرار نكردند هرگز در دنيا ايمان نميآورند و اين حديث را عياشى نيز عينا روايت نموده است.

 عياشى از ابى ذر غفارى روايت كرده گفت بخدا قسم پيغمبر فرموده تصديق نكرده كسى بعهدى كه خداوند در عالم ذر از او گرفته و وفاى بآن عهد ننموده جز اهل بيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اندكى از شيعيان آنها و اين آيه را تلاوت مينمود.

قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُواْ بِاللَّهِ وَ اصْبرُِواْ  إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ  وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(128)

در كافى ذيل آيه إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ از حضرت باقر عليه السّلام                        روايت كرده فرمود در قرآن على بن أبي طالب عليه السّلام است كه مرقوم داشته من و اهلبيت اشخاصى هستيم كه وارث زمين بوده و مائيم پرهيزكاران و تمام روى زمين براى ماست هر كس از مسلمانان آنرا عمران و آباد نمايد بايد خراجش را بامامان از نسل و فرزندان من بدهد در اين صورت استفاده نمودن از زمين براى او حلال ميشود تا وقتى كه ظاهر بشود فرزند يازدهمى من حضرت قائم عليه السّلام و حيازت كند اراضى را همانطوريكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حيازت نمود و غير شيعيان را از تصرف زمين منع كند و با شيعيان در متصرفات آنها مقاطعه كارى نموده و ميگذارد كه در دست ايشان بماند

وَ كَتَبْنَا لَهُ فىِ الْأَلْوَاحِ مِن كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ مَّوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِّكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنهَِا  سَأُوْرِيكمُ‏ْ دَارَ الْفَاسِقِينَ(145)

عياشى در آيه وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود الواحى را كه خداوند بموسى نازل كرد حاوى كليه چيزهائى بود كه تا روز قيامت واقع خواهد شد و همينكه زمان موسى منقضى شد باو وحى شد كه الواح مزبور را كه از زبرجد بهشتى و نامش زينة بود وديعه بگذارد در كوهى موسى بطرف كوهى كه مأمور شده بود رفت كوه شكافته شد و موسى الواح را در درون شكاف گذاشت و شكاف بهم بر آمد و الواح در آن كوه بود تا زمانى كه خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود قافله‏اى از يمن بقصد ديدار حضرت حركت كردند چون بآن كوه رسيدند همان موضع شكافته شد و الواح آشكار گرديد آن طايفه الواح را برداشته و خداوند چنان ترسى در دل آنها افكنده بود كه قدرت نداشتند بآن نظر كنند تا آنكه خدمت پيغمبر رسيده و تقديم حضورش نمودند پيش از ورود قافله جبرئيل بر پيغمبر نازل شده و قصه الواح را مطالبه فرمود ايشان پرسيدند شما از كجا خبردار شده‏ايد فرمود پروردگارم مرا مطلع نمود گفتند شهادت ميدهيم كه شما رسول خدا ميباشى و الواح را تسليم نمودند الواح بزبان عبرانى بود پيغمبر امير المؤمنين عليه السّلام را احضار نموده الواح را بآن جناب داد و فرمود بگير اين الواح را كه در آنها علوم اولين و آخرين درج و ثبت شده و اين الواح حضرت موسى است كه بامر پروردگار تسليم تو مينمايم امير المؤمنين گفت اى رسول خدا من بخوبى نميتوانم آنها را قرائت كنم فرمود بر طرق دستور خداوند آنها را امشب زير سر خود بگذار و بخواب صبح تمام مندرجات آنها را ميتوانى بخوانى و ميدانى صبح زود بعد امير المؤمنين تمام علوم اولين و آخرين را ميدانست و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنحضرت امر فرمود كه مندرجات الواح را استنساخ نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام نيز آنها را روى  پوستى نوشت و حضرت صادق عليه السّلام فرمود الواح مزبور جفر است و حاوى علوم اولين و آخرين است و آن جفر نزد ماست علاوه بر آنها عصاى موسى هم نزد ما ميباشد و ما وارث پيغمبران سلف هستيم و فرمود آنكوه كه الواح در آن نهاده شده است در بيابانى موسوم بشعب واقع شده و در كنار آن درختى بوده

صاحب محاسن بسند خود از عبد اللّه بن وليد يمانى در ذيل جمله فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام بمن فرمود اى عبد اللّه شيعيان در باره امير المؤمنين عليه السّلام و موسى و عيسى چه ميگويند؟ گفتم فدايت شوم در چه خصوص فرمود از حيث علم و دانش حضورش عرض كردم بخدا قسم امير المؤمنين عليه السّلام داناتر از عيسى و موسى بود و هر علمى كه پيغمبر واجد آن بود امير المؤمنين عليه السّلام نيز دارا بود و خداوند به پيغمبرش ميفرمايد وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ و ميفرمايد وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً قوله تعالى: سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ اين آيه نظير جمله معترضه است كه فاصله شده ميان قصه موسى و بنى اسرائيل و خطاب به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مراد آنست اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متكبران و سركشان از آيات و حجتهاى خدا روى ميگردانند چنانچه فرعون روى گردانيده و آنها كسانى هستند هر چه آيات خدا را مشاهده كنند ايمان نياورند و اگر راه هدايت ببينند آن راه را نمى‏پيمايند ولى چنانچه راه ضلالت و گمراهى يابند پيش گيرند چه آنها آيات خدا را تكذيب كرده و از درك آن غافل باشند و آنها اشخاصى ميباشند كه ايمان به آخرت ندارند و آيات خدا را تكذيب ميكنند مسلما اعمالشان ضايع و باطل گردد و جز آنچه عمل نمودند كيفرى نخواهند داشت‏

إِنَّ الَّذِينَ اتخََّذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا  وَ كَذَالِكَ نجَْزِى الْمُفْترَِينَ(152)

در كافى ذيل آيه إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ تا آخر از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود هر بنده‏اى چهل روز خداى خود را باخلاص عبادت و پرستش نمايد خداوند آن بنده را بمقام زهد ميرساند و درهاى حكمت بدل او باز كند و زبانش بحكمت گويا شود و اين آيه را تلاوت فرموده  و گفتند مگر نمى‏بينيد بدعت گذاران و كسانيكه بر خدا و پيغمبر و اهلبيت او افترا زده‏اند خداوند ذليل و خوارشان ميفرمايد.

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ‏َّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يجَِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهَْئهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يحُِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يحَُرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِمْ  فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ  أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(157)

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ «1» تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور در اين آيه‏

امير المؤمنين عليه السّلام است.

* وَ اكْتُبْ لَنَا فىِ هَاذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فىِ الاَْخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ  قَالَ عَذَابىِ أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ  وَ رَحْمَتىِ وَسِعَتْ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ  فَسَأَكْتُبهَُا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ الَّذِينَ هُم بَِايَاتِنَا يُؤْمِنُونَ(156)

غرض از رحمتى كه خداوند ميفرمايد وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ علم امام است فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ مراد ولايت و اطاعت امام است يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ پيغمبر و اوصياء و امامان ميباشند و منكر كسى است كه انكار فضل امام نموده و قائل بامامت نباشد و مراد از طيبات اخذ علم از امام و اهلبيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خبائث بيانات مخالفين امام و مراد از «ذنوب» گناهانى است كه پيش از شناختن امام مرتكب شده و «اغلال» سخنانى است كه شخص از پيش خود و بدون امر و دستور خدا و امام ميگويد و هنگاميكه شناخت امام و فضيلت او را خداوند بر طرف ميكند گناهان آن شخص را سپس ميفرمايد فَالَّذِينَ آمَنُوا مراد آنهائى هستند كه بامام ايمان آوردند و دورى كردند از پيروى جبت و طاغوت كه فلان و فلان است و توبه كردند از گناهان خود پاداش آنان بشارتى است در دنيا و در آخرة و امام عليه السّلام آنها را بشارت ميدهد بظهور حضرت حجة عليه السّلام و كشته شدن دشمنان و وارد شدن كنار حوض كوثر حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه معصومين عليه السّلام و نيز روايت كرده كه خداوند از پيغمبران سلف عهد و پيمان گرفت كه خبر بعثت پيغمبر خاتم را بامت‏هاى خود داده و آنها پيغمبر اكرم را بزبان يارى نموده و بامت هاى خود امر كردند كه آن حضرت را يارى نمايند و چون بامر پروردگار پيغمبر خاتم رجعت فرمايد پيغمبران سلف هم رجعت كنند تا آن جناب را در دنيا يارى نمايند

حفص بن غياث از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود موقعيكه موسى مشغول مناجات با خدا بود شيطان نزد او آمد يكى از فرشتگان باو گفت واى بر تو چگونه اميدوارى كه موسى را در اين حال كه بمناجات با پروردگار مشغول است اغفال كنى؟! شيطان جواب داد همانطور كه بپدر او آدم در بهشت اميد داشتم بموسى نيز اميدوارم، و سخنانى كه خداوند بموسى ميفرمود اين بود.

اى موسى نماز را قبول نميكنم جز از بندگان متواضع در برابر عظمتم كه دل آنها پيوسته بذكر من مشغول بوده و خائف باشند و اصرار بر گناه نداشته و حق دوستان و اولياء مرا بشناسند، موسى عرض كرد پروردگارا آيا ابراهيم و اسحق و يعقوب از اولياى حضرتت نيستند؟ خطاب رسيد چرا آنها از اولياء ما ميباشند ولى  منظور از دوستان كه گفتم كسانى هستند كه بخاطر آنها آدم و حوا و بهشت و جهنم را خلق نموده‏ام، موسى عرض كرد پروردگارا آنها چه اشخاصى ميباشند؟ فرمود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و احمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه نامش را از نام خودم مشتق نموده‏ام چه يكى از اسامى من محمود است و محمد از آن بيرون آمده احدهم يكى از اسماء من است كه احمد از آن اشتقاق يافته موسى در خواست نمود كه خداوند او را از امت آنحضرت قرار بدهد، فرمود دعايت را باجابت رسانيدم و بايد قدر و منزلت او و همچنين قدر و منزلت اهلبيت او را بخوبى بشناسى مثل او و مثل اهلبيتش و آنچه در طينت آنها ايجاد كرده‏ام مانند فردوس است در بهشت كه نه برگ آن ريخته شود و نه طعمش زايل گردد هر كس آنها و حقشان را بشناسد در ظلمت جهل بردبارى باو عطا شود و در هنگام تاريكى نورى فراراهش قرار ميدهيم و دعا و درخواستهاى او را قبل از آنكه مرا بخواند اجابت كنم اى موسى هرگاه ديدى كه فقر بتو روى آورد بگو مرحبا بتو اى صفت نيكو كاران و چنانچه غنا و ثروت روى بياورد بدان كه پاداش گناهى تعجيل شده، اى موسى دنيا خانه عقوبت است آدم را بعلت ترك اولائى كه از او سرزده بود عقاب كردم، دنيا ملعونه است براى علاقمندان و دوستدرانش جز آنهائيكه در دنيا براى جلب رضا و خشنودى من زيست ميكنند، اى موسى بندگان نيكوكار من در حدود دانش خود از دنيا دورى ميجويند ولى بدكاران بقدر جهل و نادانى خويش بدنيا رغبت و ميل پيدا ميكنند، هر كه دنيا را اهميت داده و بزرگ بشمارد و چشمش بدنيا باشد محتاج شود، و آنكسى كه دنيا را كوچك شمرده و منشاء اثر نداند از زندگانى و لذات دنيا كامياب و برخوردار گردد:

وَ مِن قَوْمِ مُوسىَ أُمَّةٌ يهَْدُونَ بِالحَْقّ‏ِ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ(159)

عياشى در تفسير آيه وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود موقعى كه قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از طرف مكه بسوى كوفه خروج كند عده‏اى بآنحضرت ملحق ميشوند كه بيست و پنج نفر از آنها از قوم موسى بوده و اصحاب كهف و يوشع وصى موسى و مؤمن آل فرعون و سلمان فارسى و ابو دجانه انصارى و مالك اشتر نيز با آنحضرت ميباشند.

و در كافى در آيه وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً و اوحينا الى موسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود همينكه حضرت حجة عليه السّلام از مكه قيام نموده و بجانب كوفه حركت فرمايد منادى در ميان اصحابش ندا ميكند كه كسى طعام و آب همراه بر ندارد و سنگ حضرت موسى همراه آن حضرت بوده و بوسيله شترى حمل ميشود بهر منزلى كه ميرسند و فرمود آيند از آن سنگ چشمه آبى جارى شود كه هر تشنه از آن بنوشد رفع عطش او شود و چنانچه گرسنه از آن آب ميل نمايد سير گردد و تا ورود به نجف اشرف آن سنگ زاد راه آنها باشد.

وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ المُْصْلِحِينَ(170)

 ابى جارود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ در حق آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تابعين آنها نازل شده است.

صاحب كتاب فردوس كه يكى از علماء عامه است از حذيفه يمانى روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر مردم ميدانستند على عليه السّلام در چه زمانى بامير المؤمنين لقب يافت محققا منكر فضيلت او نميشدند، وقتى امير المؤمنين ناميده شد                        كه هنوز روح در بدن آدم دميده نشده بود و خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه گرفت و فرمود آيا من پروردگار شما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على عليه السّلام ولى و امير شما نيست؟ همه از روى ميل و رغبت و يا باكراه گفتند بلى.

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ  قَالُواْ بَلىَ‏  شَهِدْنَا  أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَاذَا غَفِلِينَ(172)

صاحب كتاب فردوس كه يكى از علماء عامه است از حذيفه يمانى روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر مردم ميدانستند على عليه السّلام در چه زمانى بامير المؤمنين لقب يافت محققا منكر فضيلت او نميشدند، وقتى امير المؤمنين ناميده شد                       

 كه هنوز روح در بدن آدم دميده نشده بود و خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه گرفت و فرمود آيا من پروردگار شما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على عليه السّلام ولى و امير شما نيست؟ همه از روى ميل و رغبت و يا باكراه گفتند بلى.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود خداوند در عالم ذر از خلايق عهد گرفت بخدائى خود و به اين كه پيغمبر ما رسول و فرستاده از جانب اوست و نيز عهد گرفت از پيغمبران بولايت و امامت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين و فرمود آيا من پروردگار شما نيستم و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر شما نيست و على و ائمه معصومين پيشوايان شما نيستند؟ گفتند چراذ و اول كسى كه از پيغمبران عهد و ميثاق بر پروردگار خود از او گرفت حضرت خاتم بود چنانچه ميفرمايد وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ اول پيغمبران را بطور كلى ذكر فرموده و بعد افضل آنها را تصريح نموده و پيغمبر خاتم را بر افضل انبيا مقدم داشته چون پيغمبرى برتر از آن حضرت نبوده بعد از انبياء براى ايمان پيدا كردن به پيغمبر خاتم عهد و ميثاق گرفته و همچنين بر يارى نمودن امير المؤمنين وصى او چنانچه ميفرمايد وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ يعنى بر رسول خدا كه پيغمبر ماست ايمان آورده و يارى كنيد امير المؤمنين را لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ و امت‏هاى خود را خبر بدهيد به بعثت آن پيغمبر خاتم كه باو ايمان آورند و او و ائمه معصومين را يارى كنند.

ابن مسكان در معناى آيه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت بآنحضرت عرض كردم خداوند اين پيمان را حضورا از فرزندان آدم گرفت؟ فرمود بلى معرفت ثابت و برقرار است ولى آنجائيكه عهد و پيمان از آنها گرفته فراموش كرده‏اند و بزودى بيادشان خواهد آمد و اگر اين پيمان و معرفت نبود و باقى نميماند هر آينه كسى نميدانست كه خداوند خالق و رازق اوست پس بعضى از افراد بشر در عالم ذر بزبان اقرار كردند اما ايمان بقلب نياوردند لذا خداوند ميفرمايد فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ.

وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏ فَادْعُوهُ بهَِا  وَ ذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فىِ أَسْمَئهِ  سَيُجْزَوْنَ مَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(180)

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام ذيل آيه وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ روايت كرده فرمود بخدا قسم ما ائمه اسماء حسنى خدا هستيم و خداوند عبادت كسى را بدون ولايت ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبول نميفرمايد و اين حديث را عياشى بسند خود عينا از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده است.

شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود جابر انصارى گفت روزى از رسول اكرم سؤال نموده و پرسيدم يا رسول اللّه در باره على امير المؤمنين عليه السّلام چه ميفرمائيد: فرمود على نفس من است عرض كردم حسن و حسين                       

 چطور؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين هر دو روح من و فاطمه جسم من است هر كه آنها را خوشحال كند موجب خشنودى و مسرت من شود و هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده است خدا را گواه ميگيرم من دشمنم با دشمنان آنها و دوستم با دوستان آنها اى جابر هر وقت بخواهى دعا كنى كه مقرون باجابت شود خدا را باسامى آنها بخوان چه اسامى على و فاطمه و حسن و حسين در نزد خدا از هر اسمى محبوبتر است و آنها اسماء حسناى خداوند ميباشند.

عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود بجمعى از شيعيان هرگاه بشما شدت و سختى روى داد استعانت بجوئيد بما حضور پروردگار چنانچه در قرآن دستور فرموده و آيه را تلاوت نمود سپس فرمود بخدا قسم ما اسماء حسنى خدا هستيم اطاعت كسى قبول نشود جز بشناختن و معرفت پيدا كردن در حق ما ائمه.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يهَْدُونَ بِالْحَقّ‏ِ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ(181)

در كافى از عبد اللّه بى سنان روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم مراد از مضمون آيه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ كدام است؟ فرمودند ما ائمه هستيم و اين حديث را عياشى نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده است.

و از طريق مخالفين موفق بن احمد بسند خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود اين امت هفتاد و سه فرقه ميشوند هفتاد و دو فرقه از آنها در آتش جهنم ميروند و يك فرقه نجات مى‏يابند و آنها هستند كه خداوند در باره آنان ميفرمايد وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ تا آخر آيه و اين حديث را عياشى در سوره مائده ذيل آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ روايت كرده است و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آن امت من و شيعيان من هستند.

ابن بابويه در امالى از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام آل محمد چه كسانى هستند؟ فرمود ذريه آنحضرت ميباشند عرض كردم اهل بيت او كيانند؟ فرمود ائمه و اوصياء هستند، گفتم عترت او چه اشخاصى باشند؟

فرمود اصحاب عبا سؤال كردم مراد از امة چيست؟ فرمود امة مؤمنينى را گويند كه تصديق كرده‏اند آنچه را آنحضرت از طرف خداوند آورده و آنها كسانى هستند كه بر قرآن و عترت اهل بيت توسل جسته‏اند و قرآن و عترت دو جانشين پيغمبر ميباشند