السلام علیک یا علی بن موسی ایها الرضا

 

علم

از ابراهيم بن عباس صولى نقل شد كه گفت: نديدم از رضا (علیه السلام) پرسشى شود كه او

پاسخ آن را نداند. هيچ كس را نسبت‏بدانچه در عهد و روزگارش مى‏گذشت داناتر از او نديدم. مامون او را

بارها با پرسش درباره چيزهايى مى‏آموزد اما امام به وى پاسخ كامل مى‏داد و در پاسخش به آياتى از

قرآن مجيد تمثل مى‏جست. در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است كه

گفت: هيچ كس را داناتر از على بن موسى الرضا (علیه السلام) نديدم و هيچ دانشمندى را نديدم كه

درباره آن حضرت جز شهادتى كه من مى‏دهم، بدهد. مامون در يكى از مجالس خود تعدادى از علماى

اديان و فقهاى اسلام و متكلمان را جمع كرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به

گونه‏اى كه هيچ كس نبود جز آن كه بر فضل امام رضا (علیه السلام) و كوتاهى خود اعتراف كردند. از خود

آن حضرت شنيدم كه مى‏فرمود: در روضه مى‏نشستم و علما در مدينه بسيار بودند. چون يكى از ايشان

در حل مساله‏اى عاجز مى‏ماند همگى براى حل آن مرا پيشنهاد مى‏كردند و مسايل خود را به نزد من

مى‏فرستادند و من نيز آنها را پاسخ مى‏دادم. ابو صلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از

پدرش از موسى بن جعفر برايم حديث كرد كه آن حضرت همواره به فرزندانش مى‏فرمود: اين برادر شما

على بن موسى داناى خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) است. پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و

آنچه مى‏گويد به خاطر سپاريد.

ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب الجلاء و الشفاء نقل مى‏كند كه محمد بن عيسى يقطينى

گفت: چون مردم در كار ابو الحسن رضا (علیه السلام) اختلاف كردند من مسائلى كه از آن حضرت

پرسش شده بود، گرد آوردم كه شمار آنها هجده هزار مساله بود. شيخ طوسى در كتاب الغيبه از حميرى

از يقطينى مانند اين روايت را نقل كرده است جز آن كه در روايت‏شيخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.

در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عيون اخبار الرضا ذكر كرده است كه: مامون دانشمندان ديگر اديان

را همچون جاثليق و راس الجالوت و سران صابئين را مانند عمران صابى و هريذ اكبر و پيروان زردشت و

نطاس رومى و متكلمانى مانند سليمان مروزى را جمع مى‏كرد و آنگاه رضا (علیه السلام) را نيز احضار

مى‏كرد. آنان از امام پرسش مى‏كردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را شكست مى‏داد. مامون

داناترين خليفه بنى عباس بود اما با اين وصف گاه از روى اضطرار تسليم حضرت مى‏شد تا آن كه وى را

ولى‏عهد و همسر دختر خويش كند.

حديث‏سلسلة الذهب

در كتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالكى آمده است كه مولى السعيد امام الدنيا عماد الدين محمد

بن ابو سعيد بن عبد الكريم وازن گفته است در محرم سال 596 مؤلف تاريخ نيشابور در كتابش نوشته

است: چون على بن موسى الرضا (علیه السلام) در همان سفرى كه به فضيلت‏شهادت نايل آمد، به

نيشابور قدم نهاد در هودجى پوشيده و بر استرى سياه و سفيد نشسته بود. شور و غوغا در نيشابور

برپا شد. پس دو پيشواى حافظ احاديث نبوى و رنج‏برندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد

بن اسلم طوسى، كه عده بى‏شمارى از طالبان علم و محدثان و راويان و حديث‏شناسان، آن دو را

همراهى مى‏كردند، نزد امام رضا (علیه السلام) آمده عرض كردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ،

به حق پدران پاك و اسلاف گرامى‏ات نمى‏خواهى روى نيكو و مبارك خود را به ما نشان دهى و براى ما

حديثى از پدرانت از جدت محمد (صلی الله علیه و آله) روايت كنى؟ما تو را به او سوگند مى‏دهيم. پس

امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پرده‏ها را از هودج كنار زنند. چشمان خلايق به

ديدار چهره مبارك آن حضرت منور گرديد. آن حضرت دو گيسوى بافته شده داشت كه بر شانه‏اش افكنده

بود. مردم، از هر طبقه‏اى ايستاده بودند و به وى مى‏نگريستند. گروهى فرياد مى‏كردند و دسته‏اى

مى‏گريستند و عده‏اى روى در خاك مى‏ماليدند و گروهى نعل استرش را مى‏بوسيدند. صداى ضجه و فرياد

بالا گرفته بود. پس امامان و علما و فقها فرياد زدند: اى مردم بشنويد و به خاطر سپاريد و براى شنيدن

چيزى كه شما را نفع مى‏بخشد سكوت كنيد و ما را با صداى ناله و فرياد و گريه خود ميازاريد. ابو زرعه و

محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حديث‏بودند. پس على بن موسى الرضا (علیه السلام) فرمود:

حديث كرد مرا پدرم موسى كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زين العابدين

از پدرش حسين شهيد كربلا از پدرش على بن ابى طالب كه گفت: عزيزم و نور چشمانم رسول خدا

صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل حديث كرد مرا و گفت‏شنيدم پروردگار سبحانه و تعالى

مى‏فرمايد: كلمه‏«لا اله الا الله‏»دژ من است. هر كه آن را بگويد به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ

من وارد شده از عذاب من ايمن و آسوده است.

سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نويسندگانى كه اين حديث را نوشتند شماره كردند افزون بر بيست

هزار نفر بودند. و در روايتى است كه بيست و چهار هزار مركب‏دان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.