شعاعهایی از زندگانی امام رضا علیه السلام 3
السلام علیک یا علی بن موسی ایها الرضا
علم
از ابراهيم بن عباس صولى نقل شد كه گفت: نديدم از رضا (علیه السلام) پرسشى شود كه او
پاسخ آن را نداند. هيچ كس را نسبتبدانچه در عهد و روزگارش مىگذشت داناتر از او نديدم. مامون او را
بارها با پرسش درباره چيزهايى مىآموزد اما امام به وى پاسخ كامل مىداد و در پاسخش به آياتى از
قرآن مجيد تمثل مىجست. در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است كه
گفت: هيچ كس را داناتر از على بن موسى الرضا (علیه السلام) نديدم و هيچ دانشمندى را نديدم كه
درباره آن حضرت جز شهادتى كه من مىدهم، بدهد. مامون در يكى از مجالس خود تعدادى از علماى
اديان و فقهاى اسلام و متكلمان را جمع كرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به
گونهاى كه هيچ كس نبود جز آن كه بر فضل امام رضا (علیه السلام) و كوتاهى خود اعتراف كردند. از خود
آن حضرت شنيدم كه مىفرمود: در روضه مىنشستم و علما در مدينه بسيار بودند. چون يكى از ايشان
در حل مسالهاى عاجز مىماند همگى براى حل آن مرا پيشنهاد مىكردند و مسايل خود را به نزد من
مىفرستادند و من نيز آنها را پاسخ مىدادم. ابو صلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از
پدرش از موسى بن جعفر برايم حديث كرد كه آن حضرت همواره به فرزندانش مىفرمود: اين برادر شما
على بن موسى داناى خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) است. پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و
آنچه مىگويد به خاطر سپاريد.
ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب الجلاء و الشفاء نقل مىكند كه محمد بن عيسى يقطينى
گفت: چون مردم در كار ابو الحسن رضا (علیه السلام) اختلاف كردند من مسائلى كه از آن حضرت
پرسش شده بود، گرد آوردم كه شمار آنها هجده هزار مساله بود. شيخ طوسى در كتاب الغيبه از حميرى
از يقطينى مانند اين روايت را نقل كرده است جز آن كه در روايتشيخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.
در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عيون اخبار الرضا ذكر كرده است كه: مامون دانشمندان ديگر اديان
را همچون جاثليق و راس الجالوت و سران صابئين را مانند عمران صابى و هريذ اكبر و پيروان زردشت و
نطاس رومى و متكلمانى مانند سليمان مروزى را جمع مىكرد و آنگاه رضا (علیه السلام) را نيز احضار
مىكرد. آنان از امام پرسش مىكردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را شكست مىداد. مامون
داناترين خليفه بنى عباس بود اما با اين وصف گاه از روى اضطرار تسليم حضرت مىشد تا آن كه وى را
ولىعهد و همسر دختر خويش كند.
حديثسلسلة الذهب
در كتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالكى آمده است كه مولى السعيد امام الدنيا عماد الدين محمد
بن ابو سعيد بن عبد الكريم وازن گفته است در محرم سال 596 مؤلف تاريخ نيشابور در كتابش نوشته
است: چون على بن موسى الرضا (علیه السلام) در همان سفرى كه به فضيلتشهادت نايل آمد، به
نيشابور قدم نهاد در هودجى پوشيده و بر استرى سياه و سفيد نشسته بود. شور و غوغا در نيشابور
برپا شد. پس دو پيشواى حافظ احاديث نبوى و رنجبرندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد
بن اسلم طوسى، كه عده بىشمارى از طالبان علم و محدثان و راويان و حديثشناسان، آن دو را
همراهى مىكردند، نزد امام رضا (علیه السلام) آمده عرض كردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ،
به حق پدران پاك و اسلاف گرامىات نمىخواهى روى نيكو و مبارك خود را به ما نشان دهى و براى ما
حديثى از پدرانت از جدت محمد (صلی الله علیه و آله) روايت كنى؟ما تو را به او سوگند مىدهيم. پس
امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پردهها را از هودج كنار زنند. چشمان خلايق به
ديدار چهره مبارك آن حضرت منور گرديد. آن حضرت دو گيسوى بافته شده داشت كه بر شانهاش افكنده
بود. مردم، از هر طبقهاى ايستاده بودند و به وى مىنگريستند. گروهى فرياد مىكردند و دستهاى
مىگريستند و عدهاى روى در خاك مىماليدند و گروهى نعل استرش را مىبوسيدند. صداى ضجه و فرياد
بالا گرفته بود. پس امامان و علما و فقها فرياد زدند: اى مردم بشنويد و به خاطر سپاريد و براى شنيدن
چيزى كه شما را نفع مىبخشد سكوت كنيد و ما را با صداى ناله و فرياد و گريه خود ميازاريد. ابو زرعه و
محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حديثبودند. پس على بن موسى الرضا (علیه السلام) فرمود:
حديث كرد مرا پدرم موسى كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زين العابدين
از پدرش حسين شهيد كربلا از پدرش على بن ابى طالب كه گفت: عزيزم و نور چشمانم رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل حديث كرد مرا و گفتشنيدم پروردگار سبحانه و تعالى
مىفرمايد: كلمه«لا اله الا الله»دژ من است. هر كه آن را بگويد به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ
من وارد شده از عذاب من ايمن و آسوده است.
سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نويسندگانى كه اين حديث را نوشتند شماره كردند افزون بر بيست
هزار نفر بودند. و در روايتى است كه بيست و چهار هزار مركبدان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.